لطیفه عربی
 
درباره وبلاگ


این وبلاگ توسط فاطمه قائمی پناهیان با راهنمایی استاد محترم عربی سرکار خانم نانکلی مدیریت می شود. شما در این وبلاگ شاهد مطالب عربی ،داستان کوتاه و شعر وتصاویر عربی وهمچنین دایره المعارف عربی و نکات زیبای این زبان شیرین و...خواهید بود. در صورت تمایل میتوانید در این وبلاگ عضو شوید و از امکانات بیشتر برخوردار شوید.لطفا پس از بازدید به وبلاگ امتیاز دهید و نظر خود را به ما ارائه دهید.ونیزمیتوانید خیلی ساده باما تبادل لینک فرمایید. اعضای وبلاگ میتوانند برای ما مطالب جالبشان را قرار دهند.پس از تائید مدیریت وبلاگ به نمایش گذاشته خواهد شد.
آخرین مطالب
پيوندها


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 72
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 72
بازدید ماه : 96
بازدید کل : 33833
تعداد مطالب : 19
تعداد نظرات : 11
تعداد آنلاین : 1

پرواز با بال های عربی
به وبلاگ من که مخصوص زبان شیرین عربی و دوست داران این زبان است خوش آمدید.




الابتسامةُ الأُولَی (١)

قالَ السَّجانُ لِلمُجرمِ الّذى کانَ قَد دَخَلَ السِّجْنَ جدیداً:

« هذا السِّجنُ،‌سِجْنٌ مثالـىٌّ. نحن نَستَخدِمُ السُّجَناءَ فِى نَفْسِ الشُّغلِ الّذى کانوا مشغولینَ بِهِ قَبلَ دُخولِهِم فِى السِّجْنِ، ماذا کانتَ مِهْنَتُکَ فِى الماضى؟»

 أجابَ السَّجینُ بِتَبَسُّمٍ: « کُنتُ حارساً جَنبَ مَدْخَلِ بِناءٍ.»

 

زندانبان به جنایتکاری که به تازگی وارد زندان شده بود گفت:

« این زندان، یک زندان نمونه است. ما زندانیان را در همان شغلی به کار می گیریم که قبل از ورودشان به زندان به آن مشغول بودند. شغل تو در گذشته چه بوده؟»

زندانی با لبخند جواب داد: « نگهبانِ درِ ورودیِ یک ساختمان بودم.»

***

 

الابتسامةُ الثانیةُ (٢)
المعلِّم: ما هوَ جمعُ « الشَّجَرَة».؟
 التلمیذ: « الغابة» یا استاذ.
 ترجمه :
 معلّم : جمع درخت چه می شود؟
 دانش آموز: جنگل، استاد.
 الابتسامة الثالثةُ (٣)
قالَ الطَّبیبُ لِلمریض:
 « یَجِبُ عَلَیکَ أنْ تأکُلَ الفاکِهَةِ بِقِشرِها. لِأنَّ قِشرَ الفاکهة مفیدٌ.»
 قال المریض: « حَسَناً ، سَأفعَلُ ذلک.»
 سَألَ الطبیبُ: <و الآن. قُلْ لـﻰ أﻯَّ فاکهـﺔٍ تُحِبُّ ؟>
 فأجابَ المریض:< الموز و الرَّقّـﻰ.>
 پزشک به بیمار گفت:
 < باید میوه را با پوستش بخوری. چون پوست میوه مفید است.>
 مریض گفت: <بسیار خوب، این کار را انجام خواهم داد.>
 پزشک سؤال کرد: « حالا به من بگو چه میوه ای دوست داری؟»
 مریض جواب داد: « موز و هندوانه»
 الابتسامةُ الرابعةُ (۴)
قالَت الوالدةُ‌ لِطَفلَتِها:
 « اِذهَبـى إلی ساحةِ المنزل و ﭐنْظُرى هل السَّماءُ صافیةٌ أم غائمةٌ؟
 ذَهَبَت الطفلةُ ثُمَّ رَجَعَت و قالَتْ:
 « آسفة یا والدتى، لِأنَّنـى ما قَدَرْتُ أنْ أنظُرَ إلی السَّماءِ؛ لِأنَّ المَطَرَ کانَ شدیداً.»
 مادر به دختر کوچکش گفت:
 « به حیاط خانه برو و ببین آسمان صاف است یا ابری؟
 کودک رفت ، سپس برگشت و گفت: «متأسفم مادر، چون من نتوانستم به آسمان نگاه کنم.

 آخر باران شدید بود».



نظرات شما عزیزان:

زارعی
ساعت23:33---18 بهمن 1391
,وبلاگ بسیار خوبی بود ومن خیلی ازش استفاده کردم ممنون

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:لطیفه عربی, :: 10:56 PM ::  نويسنده : فاطمه قائمی پناهیان